🍉ازدواج، هندوانه دربسته🍉
وقتی مادر خواستگاری رفتن رو شروع کرد؛ تصمیم گرفت، در کنار تحقیات و مشورت ها، کل زندگیش رو به خدا بسپاره و برای انتخاب بهترین، به دوستانِ خدا متوسل شد.
با خودش قرار گذاشت، هفت هفته، جمعه ها سوره ی یاسین بخونه و به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کنه.
از یکی از اساتیدش شنیده بود، اگر 41 روز، روزی 100 صلوات به حضرت ام البنین صلوات هدیه کنه، اثرات جالبی می بینیه؛ پس صلوات ها رو هم شروع کرد.
همیشه شنیده بود، ازدواج مثل هندوانه در بسته است، می خواست با این توسل ها از خدا بهترین رو بگیره؛ می دونست اگه به خدا اعتماد کنه، هیچ جای نگرانی نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
مدتی بود مادر، اصرار می کرد که پسرش رو در لباس دامادی ببینه؛ اما پسر هر بار می گفت: فعلا آمادگی لازم رو ندارم.
بعد از تفکرات عمیقی که داشت، به این نتیجه رسید، که باید قبل از ازدواج به طور جدی خود سازی کند. با خودش گفت: من هیچوقت آدم کاملی که خدا ازم انتظار داشته، نبودم؛ بهتره خودم رو به خدا نزدیک تر کنم و چند نفری رو برای پادرمیونی درِ خونش ببرم.
تصمیم گرفت یک ماه هر روز، هدیه به ارواح مومنین 100 صلوات بفرسته.
هر روز به شهدا توسل و برای خودش یه دوست شهید پیدا کنه.
بعد از این کارها احساس کرد، با دل قرص تری می تونه به ازدواج فکر کنه.
اولویت ها در ازدواج
دل تو دلش نبود. قرار بود به خواستگاری بره و تو ذهنش انواع فکرها رژه می رفتن.
با خودش گفت: من که همیشه چشمم رو از هر حرامی حفظ کردم، پس همسری زیبا انتخاب می کنم که تا آخر عمرم، از زیباییش لذت ببرم.
عادت داشت تا تراوشات ذهنش رو با پدرش در میان بگذاره؛ پدر لبخندی زد و گفت: فکر خوبیه، بشرطی که شرط اصلی نباشه.
اگه دختری رو پیدا کردی که زیبا بود، اما اخلاق خوبی نداشت چی؟ اگه زیبا بود، اما هم کفو ما نبود چی؟
چهره ی زیبا مهمون چند روزه، بعد از مدتی که برات عادی شد، اون موقع، تو هستی و اخلاق همسرت؛ پس در انتخاب اولویت ها دقت کن.
با ناراحتی گفت: من خواستگاری سنتی رو قبول ندارم.؛ می خوام با عشق ازدواج کنم.
▪️مادر با آرامش نگاهی به پسر کرد و گفت: من و پدرت هم عاشق هم هستیم.
عشق بعد از ازدواج از روی تحقیق و منطق بوجود میاد، اما عشق قبل از ازدواج از روی وابستگی و شور جوانی.
▫️وقتی با نگاه کردن به چهره کسی تو خیابون عاشق می شی؛ نشون دهنده عشقی سطحی هست که با چاشنی هوس قلبت رو تسخیر کرده و اجازه فکر کردن رو ازت گرفته، بعد از مدتی که از ازدواجت گذشت و همه چیز برات عادی شد، تازه متوجه تفاوت ها و اختلاف ها می شی و اون موقع برای تصمیم گیری خیلی دیره....
بسم الله الرحمن الرحیم
کمی این پا و اون پا کرد، می خواست سوال بپرسد اما نمی دانست چگونه!
ناگهان گفت: چه اشکالی داره با چند نفر دوست بشم تا یکی رو برای ازدواج انتخاب کنم؟ نگاهش کردم و گفتم: ملاک تو برای ازدواج چیه؟ مشکلی نداری که همسر آینده ت هم با چند نفر باشه؟
سریع گفت: نه! همسر من حق نداره.
من پسرم، فرق دارم...
گفتم: اخلاقیات زن و مرد نمی شناسه. این که دلت بخواد با چندین نفر دوست باشی، فقط باعث برخوردهای احساسی می شه و شناخت درستی هم به تو نمی ده.
بعد هم وقتی طرز تفکر تو این هست که اجازه داری با چند نفر دوست باشی، پس چطور انتظار داری همسرت با کسی نباشه؟
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی تاثیر محیط و وراثت را بر افراد، بسیار مهم می دانند؛ طوری که بدون شناخت از فرد، فقط به خاطر پدر و اقوام، از او کناره گیری می کنند.
اما عاملی وجود دارد که از محیط و وراثت تاثیر بیشتری دارد.
اگر فرد مربی خوبی داشته باشد، حتی می تواند اثرات وراثت را از میان بردارد. مثل پسر یزید؛ کسی که پدری مثل یزید ملعون داشت ولی بواسطه مربی خوبی که داشت، در قلبش محبت اهل بیت علیهم السلام را پرورش داد و پس از مرگ یزید، پدرش را لعن کرد و بنا به قولی از قبول خلافت سر باز زد1.
اگر نگران آینده فرزندانمان هستیم؛ در انتخاب محیط آموزشی سخت گیر باشیم.
منبع:
1. علی محمد فتحالدین الحنفی؛ فلک النجاة فی الامامة والصلاة، با تحقیق ملا اصغر علی محمد جعفر، 1997 م، چاپ دوم، ص 95.
بسم الله الرحمن الرحیم
وارد هیات که شدیم، فضا کاملا متفاوت بود. سربندهایی که از سقفِ پوشیده شده از چفیه آویزان شده بود و عکس های شهدا حال و هوای خاصی به فضا داده بود، روی لیوان های چایی جمله های مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل نقش بسته بود. کمی جلوتر از روی پرچم امریکا و اسراییل عبور می کردیم و وارد حسینیه می شدیم. صدای سخنران شنیده می شد که آخرین سخنان امام حسین علیه السلام را به یزیدیان می خواند و بعد از ترجمه با اتفاقات روز تطبیق می داد. جوان ها طوری مسحور سخنرانی شده بودند که گمان می کردی از کلاس درسی بی نظیر استفاده می کنند و سخنان استاد را جرعه جرعه مینوشند.هیات یعنی این، یعنی تربیت نسلی انقلابی در سایه سخنان ابی عبدالله علیه السلام.
بسم الله الرحمن الرحیم
با غرور از اشتباهاتش می گفت و فکر می کرد چقدر روشنفکرانهزندگی می کند.
دوستانش با لذت از رفتارهاش تعریف می کردند، اما بعدا پیش دیگران اشتباهاتش را میشمردند. یک روز وقتی دوباره مشغول سخنرانی های پر از غرورش بود،غیر مستقیم درباره رفتارش ازش سوالی پرسیدم و کفتم بنظر خودت این کار درسته؟
امام حسین علیه السلام می فرمایند:
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی
دارد، از تو تعریف و تمجید می کند1.
منبع:
1.نزهه الناظر،ص88: من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک
بسم الله الرحمن الرحیم
کوچیک که بودیم، بهمون می گفتن دروغگو دشمن خداست...
اما خدا رو خوب بهمون معرفی نکرده بودن که بدونیم این دشمنی ما رو از چه فیوضاتی محروم می کنه. شاید با خودمون می گفتیم خب دشمن باشه حالا چی کار کنیم...
برای اینکه خدا رو به بچه هامون معرفی کنیم، باید با زبون خودشون باهاشون صحبت کنیم. این که خدا رو برای بچه ها اثبات کنیم بله لازم هست؛ اما در اولویت نیست. کسی که هنوز خدا رو نشناخته، اثباتِ وجودِ او دردی رو ازش دوا نمی کنه.
برای شناختن خدا به بچه ها از هر فرصتی استفاده کنیم. وقتی میان بهتون میگن دوستت دارم، میتونید بعد از جمله منم دوستت دارم از جمله اما خدا بیشتر از من دوستت داره استفاده کنید.
میتونید بعد از انجام هر کار خوبش، از اینکه( خدا چقدر دوست داره آدمایی که کارهای خوب رو انجام میدن)، براش بگید و خیلی فرصت های دیگه...
اگه از کودکی بچه هامون رو عاشق بار بیاریم، بعد از بزرگ شدنشون دغدغه تربیت دینی اون ها رو نخواهیم داشت.
ان شاالله که فرزندانی عاشق خدا و اهل بیت علیهم السلام تربیت کنیم تا در محضر خدا سربلند باشیم.