ترنم معرفت

گام به گام تا رسیدن به معبود

ترنم معرفت

گام به گام تا رسیدن به معبود

ترنم معرفت

بسم الله الرحمن الرحیم
به گفته ی احادیث در آخر الزمان نگه داشتن دین سختتر از نگه داشتن آهن مذاب در دست است. هدف از ایجاد این وبلاگ تقویت باورهای دینی و اعتقادی و پاسخ به سوالات اعتقادی ، احکام و هرگونه سوالات دینی است. باشد که مورد رضایت حضرت ولی الله الاعظم روحی لتراب مقدمه فداه قرار گیرد و به اندازه ی ساعتی باعث تعجیل در امر فرجشان شود.
آمین.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان عاشقانه مذهبی» ثبت شده است

۲۷
دی


بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب خوندن رو با خوندن رمان شروع کردم. اما هر رمانی نمی خواندم. فقط کتاب های آقایان سید مهدی شجاعی و رضا امیرخانی رو می خوندم. اما محتواهای خوبی داشتند، هم قلم بسیار زیبا و جذابی. با اولین کتابی که از هر دو نویسنده خوندم سریع دنبال کتاب های بعدیشون می رفتم و همیشه پیگیر جدیدترین آثارشون بودم.

کتاب از به یکی از زیباترین کتاب های آقای امیرخانی با سبکی جدید و متفاوت و در عین حال بسیار جذاب بود. کتابی که یکی از متفاوت ترین رمان های دفاع مقدس است و در سال  1380 به چاپ رسید.

داستان خلبانی که از پرواز منع شده بود و دلش برای پرواز پر پر می زد. تمام داستان، نامه هایی است که بین افراد مختلف داستان رد و بدل می شود. دلیل نام کتاب هم همین است از .... به....

نویسنده در این داستان طوری به موضوع پرداخته، که اصلا به دنبال آرمانی نشان دادن واقعه نیست بلکه واقعیات موجود در زندگی انسان ها رو روایت می کنه.

یکی از بهترین قسمت های کتاب وقتی است که خلبان منع شده از پرواز نام ای به امام زمان می نویسد و اینگونه با او در و دل می کند:


آقا!شفیع من باشید..... از خدا بخواهید مرگم را برساند، اگر نه کاری بکند که بفهمم زنده ام ......

اگر به خواندن رمان علاقه دارید، پیشنهاد می کنم رمان از به را از دست ندید.


http://ketabnak.com//images/covers/b8pxdvpmom.jpg

۰۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

تا به حال کتاب های زیاد و متفاوتی رو خوندم اما هیچکدام رو به اندازه ی نیمه شبی در حلّه دوست ندارم. کتابی که موضوعی بسیار زیبا دارد و در عین حال انقدر جذّاب است که نمی توانی به راحتی کنار بگذاریش.

موضوع کتاب عشق پسری سنی مذهب به نام هاشم به دختری شیعه به نام ریحانه است که در خلال این داستان به موضوع امام زمان علیه السلام و تشرف یکی از اعضاء داستان خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و برخی شبهه های وارد به ایشان هم اشاره می شود. اگر اهل خواندن رمان هستید این کتاب رو از دست ندید. کتابی که بعد از خوندنش تا مدت ها ذهن رو درگیر خودش نگه می داره.


http://bookroom.ir/file/attach/200810/1430_600_800.jpg

باهم قسمتی از داستان را می خوانیم.

اسماعیل، روز پنجشنبه بیرون از شهر «حلّه» در دجله غسل کرد و لباس پاکیزه پوشید تا برای آخرین بار به زیارت قبر امامان علیهم السلام و سرداب مقدس برود. وقتی به حصار شهر رسید ناگاه چهار اسب سوار را در مقابل خود دید، یکی از آنها جوان موقّر و باهیبتی بود. اسماعیل فکر کرد که او از بزرگان این منطقه است، در همین اندیشه بود که مرد موقّر پیش آمد و از او پرسید: تو اسماعیل هرقلی هستی؟ اسماعیل در شگفت شد که از کجا نام او را می داند و از همین جا ماجرا آغاز شد....